ایلان ماسک با ادعای بزرگ دیگری درباره ایجاد یک کلنی انسانی روی سیاره سرخ، بار دیگر توجه رسانهها را به خود جلب کرد. بنیانگذار کمپانی فضایی اسپیس ایکس، در روز ویژه فضایی نیروی هوای آمریکا که سه, ...ادامه مطلب
ایلان ماسک دومین تصویر از لباس جدید فضانوردی Space X را منتشر کرد ایلان ماسک، مدیر عامل اسپیسایکس تصویر دیگری از لباس جدید فضانوردی منتشر کرد و این بار عکسی تمام قد از ظاهر کلی لباس را در صفحه اینستاگرامش به اشتراک گذاشت. در این عکس تصویر فردی را میبینیم که با لباس فضانوردی در کنار فضاپیمای دراگون ایستاده است؛ وسیلهای که توسط اسپیسایکس ساخته شده تا فضانوردان ناسا را به ایستگاه فضایی بینالمللی,ایلان,ماسک,دومین,تصویر,لباس,جدید,فضانوردی,منتشر ...ادامه مطلب
ایلان ماسک اولین تصویر از لباس فضانوردان Space X را منتشر کرد پروژه فضایی ایلان ماسک را میتوان یکی از رویاییترین و یکی از بزرگترین پروژههای فضایی دنیا دانست. او میخواهد انسانها را به سیاره مریخ بفرستد. ماسک با شرکت «اسپیس ایکس» (Space X) قصد دارد تا چندین سال دیگر رویای سفر به مریخ را به واقعیت تبدیل کند. به همین دلیل او هر چند وقت یکبار اطلاعات جدیدی از این پروژه فضایی منتشر میکند. ماسک چ,ایلان,ماسک,اولین,تصویر,لباس,فضانوردان,منتشر ...ادامه مطلب
اولین نگاه به راهکار فرار از ترافیک ایلان ماسک «ایلان ماسک»، که به جرات میتوانیم بگوییم بزرگترین کارآفرین حال حاضر دنیاست، سال گذشته بود که حسابی از ترافیک سنگین خیابانها خسته شده بود. او خبر داد که میخواهد یک شرکت به اسم The Boring Company (شرکت خسته) راه بیاندازد و راههای بیشتری برای خیابانه, ...ادامه مطلب
ایلان ماسک بخش اول تونل زیرزمینی معروفش را ساخت ایلان ماسک، موسس و مدیرعامل شرکت تسلا، چند ماه پیش ایدهای را برای کاهش تراکم ترافیک جادهای مطرح کرد که خبرش سراسر دنیا را در برگرفت و اگر دیجیکالا مگ را دنبال کرده باشید، حتما در جریان هستید که این ایده مربوط به ساخت تونلهای زیرزمینی مخصوص توسط شرک, ...ادامه مطلب
فصل هفتم/ بخش پنجم تماما برقی تسلا با پایین نگهداشتن هزینهی کارمندانش کار بسیار بزرگی انجام داده بود. او بهجای استخدام افراد با سابقهای که بههیچوجه حاضر نبودند برای سالی ۱۲۰ هزار دلار به آن سختی کار کنند، جوانهای تازه فارغالتحصیل از استنفورد را با سالی ۴۵ هزار دلار استخدام کرده بود. اما وقتی نوبت به تجهیزات و مواد اولیه شد، تسلا تبدیل به یک نمایش پولخرجکنی ترسناک شده بود. هیچکس دوست نداشت از نرمافزار شرکت که صورتحساب مواداولیه را پیگیری میکرد، استفاده کند. بنابراین بعضی از افراد از آن استفاده میکردند و بعضیها نه. آنهای,زندگی نامه ایلان ماسک,بیوگرافی ایلان ماسک ...ادامه مطلب
[ویدیو] ایلان ماسک از برنامهی بلندپروازانهی خود برای فتح مریخ میگوید ایلان ماسک مدیر عامل و بنیانگذار اسپیس ایکس در جریان کنفرانساش در مکزیک از برنامههای بلندپروازانهای نه تنها برای استعمار مریخ، بلکه استعمار کل منظومه شمسی گفت. او معتقد است که انسانها فقط دو گزینه را پیش رویشان دارند: یا تا ابد روی زمین بمانند، تا اینکه بالاخره بر اثر یک اتفاق بزرگ و مهلک منقرض شوند، یا قلمروشان را گسترش دهند و به یک گونه «بینسیارهای» تبدیل شوند. او آیندهای را تصور میکندکه در کل منظومه شمسی ایستگاههای سوخت تاسیس شده و موشکها مدام بین سیا, ...ادامه مطلب
,زندگی نامه ایلان ماسک,بیوگرافی ایلان ماسک ...ادامه مطلب
فصل پنجم/ بخش سوم رییس مافیای پیپال این مسابقه برای برنده شدن در پرداختهای اینترنتی، فرصتی به ماسک داد تا اخلاق کاری و سرعت در فکر کردناش را نشان بدهد. او مدام در حال برنامهریزی بود تا برای مزیت حضور پیپل در سایتهای حراجی مثل eBay راهکار پیدا کند و کارمندان X.com را به شدت تحت فشار میگذاشت تا تاکتیکهایاش را هرچه زودتر و با تکیه بر روش آزمون و خطا عملی کنند. Ankenbrandt گفت: “او بسیار سرسخت بود. همهی ما روزی بیست ساعت کار میکردیم و او بیست و سه ساعت.” در مارس ۲۰۰۰، X.com و Confinity بالاخره تصمیم گرفتند که دست از تلاش برای شکست دیگری بردارند و منابعشان را باهم یکی کنند. Confinity با پیپل، محصول بنظر محبوبتر را داشت؛ اما روزی ۱۰۰٫۰۰۰ دلار برای هدیه به مشتریهای جدید خرج میکرد و پساندازی برای ادامهی مسیر نداشت. در مقابل، X.com هنوز کلی پول و محصولات بانکی مدرنتر و پیشرفتهتر داشت. همین موضوع در تعیین شروط ادغام نقش تعیین کنندهای داشت و ماسک در سمت سهامدار اصلی شرکت ادغام شده، که اسماش کماکان X.com بود، باقی ماند. کمی بعد از بسته شدن قرارداد، X.com از حامیانی مثل Deutsche Bank و Goldman Sachs مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار گرفت و تعداد مشتریاناش را با کمی اغراق و مباهات بیشتر از یک میلیون نفر اعلام کرد. هردو شرکت تلاش کردند تا فرهنگهایشان را باهم یکی کنند؛ اما چندان موفق نبودند. گروهی از کارمندان X.com مانیتور کامپیوترشان را با سیم برق به صندلی کارشان بستند و آنها را تا پایین خیابان و دفترهای Confinity هل دادند تا کنار همکاران جدیدشان کار کنند. اما بنظر میآمد که سر بعضی مسایل هیچ وقت به توافق نخواهند رسید. ماسک کماکان از برند X.com حمایت میکرد در حالی که بیشتر اعضا پیپل را ترجیح میدادند. جدلهای بیشتری بخاطر طراحی زیرساختهای فنآوری پیش آمد. تیم Comfinity با ریاست Levchin با نرمافزارهای متن باز مثل لینوکس موافق بودند؛ در حالیکه ماسک از آنجایی که دوست داشت سطح بهرهوری را بالا نگه دارد نرم افزار مرکز دادهی مایکروسافت را ترجیح میداد. این مجادلهها ممکن است بنظر دیگران احمقانه باشد، اما برای مهندسها حکم جنگهای مذهبی را داشت. برخی معتقد بودند که مایکروسافت یک امپراطوری شیطانی و قدیمی است و لینوکس نرمافزاری مدرن و مردمی. دو ماه بعد از ادغا, ...ادامه مطلب
فصل پنجم/ بخش اول رییس مافیای پیپال فروش Zip2 باعث شد ایلان ماسک اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند. درست مثل شخصیتهای بازیهای ویدیویی مورد علاقهاش، او یک مرحله بالاتر رفت. عملکردش در درهی سیلیکون عالی بود و تبدیل به کسی شد که آن روزها همه آرزویاش را داشتند؛ میلیونر دنیای تجارت اینترنتی. ماجراجویی بعدی ماسک باید متناسب با بلندپروازیاش که به سرعت در حال رشد بود، میبود. به همین خاطر ماسک در جستجوی یک صنعت ثروتمند و با نقصان بود که او و اینترنت بتوانند از آن استفاده کنند. ماسک شروع کرد به فکر کردن دربارهی دوران کارآموزیاش در بانک Nova Scotia. نکتهی به یاد ماندنی از آن روزها برای ماسک که بانکدارها پولدار و احمقاند، حالا به چشماش مثل یک فرصت بزرگ بود. اوایل ۱۹۹۰ و زمانی که به عنوان مدیر ارشد استراتژی در بانک کار میکرد، از او خواسته شد تا نگاهی به پروندهی وامهای کشورهای جهان سوم شرکت بیاندازد. این دریای پول با عنوان غمانگیز «بدهی کشورهای کمتر توسعه یافته» شناخته میشد و بانک Nova Scotia میلیاردها دلار از آن را داشت. کشورهای آمریکای جنوبی و دیگران، در سالهای قبل نتوانسته بودند بانک را مجبور کنند تا نرخ بهرهاش را مکتوب کند. رییس ماسک از او خواست تا به عنوان یک مبحث آموزشی داراییهایی بانک را بررسی کند و تلاش کند تا ارش واقعی بدهیها را تخمین بزند. در حالی که ماسک در پی انجام این پروژه بود، مسالهای که بنظر یک فرصت تجاری عالی بود نظرش را جلب کرد. ایالات متحده امریکا تلاش کرده بود تا بار بدهیهای برخی کشورهای در حال توسعه را با عرضهی به اصطلاح اوراق قرضه Brady کمتر کند. یعنی دولتمردان ایالات متحده عملا ضامن بدهی کشورهایی مثل آرژانتین و برزیل شده بودند. ایلان طی محاسباتاش متوجه بازی آربیتراژ شد. ماسک گفت: “من ارزش ضمانت را محاسبه کردم و چیزی در حدود پنجاه سنت به ازای هر دلار بود. در حالیکه بدهی اصلی به مبلغ بیست و پنج سنت معامله شده بود. این فرصت بینظیری بود که گویا هیچکس متوجهاش نبود.” ماسک در حالیکه سعی کرده بود خونسردی خودش را حفظ کند به یکی از بزرگترین تجار در این بازار، Goldman Sachs تلفن کرده بود، تا ببیند او چقدر از این داستان میداند. او پرسیده بود که از بدهی برزیل با قیمت ۲۵ سنت چه مقدار ممکن است، موجود باشد. ماسک گفت: “او پرسید چقدر م, ...ادامه مطلب
فصل چهارم/ بخش دوم/ پایانی اولین استارتآپ ایلان راه انداختن Zip2 و گستردهتر شدناش حسابی به ماسک اعتماد به نفس داده بود. یکی از دوستان دوران دبیرستان ماسک، Terence Beney که برای دیدن ماسک به کالیفرنیا آمده بود، درجا متوجه این تغییر در شخصیت ماسک شد. او دیده بود که ماسک چطور در مقابل صاحبخانه بداخلاق مادرش، که در آن زمان در شهر یک آپارتمان اجاره کرده بود، قد علم کرده بود. ترنس گفت: “او به صاحبخانه گفت: اگه راس میگی واسه من قلدر بازی در بیار!” دیدن اینکه او به خوبی از پس اوضاع برآمد غافلگیرکننده بود. آخرین باری که ایلان را دیده بودم یک بچهی گیک اعصابخرد کن بود که گهگداری از کوره در میرفت. او همان بچهای بود که هرکسی فکر میکرد مسوول خرابکاریهاست و باید جوابگو باشد. اما حالا کاملا بااعتماد به نفس و آرام بود.” همچنین ماسک به طور آگاهانه شروع کرد به پذیرفتن انتقادهای دیگران. جاستین گفت: “ایلان کسی نبود که بگوید «درکت میکنم یا متوجه منظورت هستم.» او باید یاد میگرفت که یک جوان بیست و چند ساله نباید نظرها و طرحهای بزرگترها و باتجربهترها را با لحن تند و تیزی زیرسوال ببرد و اشتباهاتشان را زیر ذرهبین بگذارد. او بالاخره یاد گرفت کمی معقولتر و آرامتر رفتار کند. بنظر من او دنیا را فقط از دریچهی عقل و استراتژی میبیند.” این تغییرات اخلاقی منجر به موفقیتهای مختلفی شد. ماسک هنوز هم با مطالبات کاریاش از متخصصین و انتقادهای صریح و تندش آنها را عصبی میکند. Doris Downs، مدیر بخش خلاقیت و نوآوری درZip2 گفت: “یادم هست در جلسهای دربارهی محصول جدید (صندلی ماشین جدید) مشغول همفکری بودیم و یکنفر دربارهی غیرممکن بودن تغییرات تکنیکالی که مد نظر ما بود اعتراض کرد. ایلان به او نگاه کرد و گفت «واقعا برام مهم نیست شما چی فکر میکنی» و از جلسه رفت بیرون. برای ایلان کلمهی نه مفهوم نداشت و او از تمام اطرافیاناش هم همین انتظار را داشت. کارشناس فروش، مور گفت: “ماسک هرازگاهی با مدیران ارشد اجرایی هم تند رفتار میکرد. میتوانستی ببینی که با چهرهای درهم و اخمالو از جلسه بیرون میآیند. برای رسیدن به جایی که ماسک الان هست، نمیتوانی همیشه آدم خوب و ملایمی باشی. او فقط بسیار باانگیزه بود و به خودش اطمینان داشت.” ماسک کمکم سعی کرد تا با تغییراتی که سرمایهگذارها در Zip2 ا, ...ادامه مطلب
فصل چهارم/ بخش دوم اولین استارتآپ ایلان هرچند Zip2 یک تشکیلات اینترنتی و کاملا با عصر اطلاعات همخوان بود، اما موفقیتاش در گرو روش سنتی فروش حضوری بود. کسبوکارها باید برای استفاده از فواید اینترنت تشویق میشدند و قبول میکردند تا برای آنچه که هنوز ناشناخته بود، پول بپردازند. اواخر سال ۱۹۹۵، برادرهای ماسک شروع کردند به استخدام اولین کارمندها و تشکیل تیم فروش Zip2. «جف هیلمن» (Jeff Heilman) جوان بیست سالهای که هنوز برنامهای برای زندگیاش نداشت و از هفت دولت آزاد بود جزو اولین کسانی بود که در Zip2 استخدام شد. یک شب تا دیروقت با پدرش تلویزیون تماشا میکرد که حین پخش آگهیهای بازرگانی یک آدرس اینترنتی پایین صفحهی تلویزیون نمایش داده شد. او گفت: “شبیه یک چیزی دات کام بود. یادم هست که از پدرم معنی آن نوشته را پرسیدم و او هم نمیدانست. هممان موقع بود که فهمیدم باید برای خودم کمی اینترنت پیدا کنم!” هیلمن چند هفته بعد را صرف گپ زدن با کسانی کرد که میتوانستند اینترنت را برایاش توضیح بدهند و بعد در روزنامهی Joe Mercury News آگهی استخدام سه در سه Zip2 را با عنوان: «نیازمند فروشنده اینترنتی!» دید و در هوا قاپید. عدهای فروشنده دیگر هم با او همکار شدند و همگی برای اینکه کمیسیون نصیبشان بشود کار میکردند. ماسک تقریبا هیچوقت از دفتر بیرون نمیرفت. او روی مبل بادی کنار میزش میخوابید. هیلمن گفت: “من هرروز حدود ساعت هفت و نیم تا هشت صبح میرسیدم و میدیدم که او روی همان مبل خواب است. شاید آخر هفتهها هم دوش میگرفت. نمیدانم.” ماسک از کارمندها خواسته بود وقتی رسیدند تکاناش بدهند تا بیدار شود؛ بعد مستقیم میرفت پشت میزش. در حالیکه ماسک مشغول کد نویسیاش بود، کیمبال تبدیل به مدیر فروشی پرانرژی شده بود. هیلمن گفت: “کیمبال همیشه خوشبین و بسیار بسیار با انرژی بود. من هیچ وقت کسی را مثل او ندیدم.” کیمبال هیلمن را به مرکز خرید لوکس استنفورد واقع در University Avenue که خیابان اصلی پالو آلتو بود فرستاد تا آنها را تشویق کند در Zip2 ثبتنام کنند و توضیح بدهد عضویت در لیست اختصاصی آنها باعث میشود در صدر نتایج جستجو دیده شوند. مشکل اصلی اینجا بود که هیچکس خرید نمیکرد. هفتهها هیلمن به تکتک مغازهها میرفت و بدون هیچ خبر خوبی به دفتر برمیگشت. بهترین جوابی که از مردم گر, ...ادامه مطلب
فصل سوم/ بخش اول کانادا فرار بزرگ ایلان ماسک به کانادا بخوبی برنامهریزی نشده بود. او میدانست دایی بزرگاش در مونترآل زندگی میکند و به امید دیدن او سوار هواپیما شده بود. بعد از فرود، در فرودگاه یک تلفن سکهای دید وسعی کرد به کمک دفتر تلفن، دایی بزرگترش را پیدا کند. وقتی موفق نشد، با مادرش تماس گرفت. اما او خبر بدی برای ماسک داشت؛ قبل از پرواز پسرش برای دایی بزرگتر نامه فرستاده بود و زمانی که ماسک در ترانزیت بود، جواباش رسیده بود: «دایی به مینهسوتا رفته» و این یعنی ایلان جایی برای رفتن ندارد. ماسک چمدان به دست راهی مهمانسرای جوانان شد. بعد از چند روز اقامت و گشت و گذار در مونترآل، ایلان تصمیم گرفت که به یک برنامهی بلند مدت فکر کند. اقوام ماسک سرتاسر کانادا پراکنده بودند و او تصمیم گرفت تکتکشان را پیدا کند. برای همین یک بلیط صد دلاری اتوبوس برای سراسر کشور گرفت که میتوانست هروقت که میخواهد از یک اتوبوس پیاده و اتوبوس دیگری را سوار شود و راهی Saskatchewan، محل اولیهی زندگی پدربزرگاش شد. بعد از حدود ۳۰۰۰ کیلومتر مسافرت با اتوبوس، او به Swift Current، شهری با پانزده هزار نفر جمعیت رسید و با ناامیدی از ایستگاه اتوبوس به یکی از پسرداییهایاش زنگ زد و بعد به سمت خانهی او راه افتاد. ماسک یکسال آینده را به انجام کارهای عجیب در کانادا مشغول بود. او در مزرعهی پسردایی که در شهر کوچکی به نام Waldeck واقع بود سبزیجات میکاشت و لوبیاها را با بیل از زمین خارج میکرد. ایلان هجدهسالگیاش را همانجا جشن گرفت و کیک تولدش را با اقوام جدید و چند نفر از همسایههایی که نمیشناخت، خورد. بعدها در ونکوور یاد گرفت شاخهی درختها را با اره برقی ببرد. ماسک سختترین کار عمرش را بعد از مراجعه به یکی از دفترهای کاریابی پیدا کرده بود. او دربارهی پر درآمدترین کار تحقیق کرده و به این یکی رسیده بود: «تمیزکردن اتاق بخار الوار کارگاه چوببری با فرچه و درآمد ساعتی ۱۸ دلار.» ماسک گفت: “باید لباس مخصوص کار میپوشیدی و کشانکشان از تونل باریکی که به زحمت توش جا میشدی، عبور میکردی. بعد در حالیکه هنوز بخار داغ در اتاق بود با جارو خاک و آشغال و شیرهی درختها را جمع میکردی و آنها را از همان تونلی که به زحمت از آن رد شدی، خارج میکردی. اگر بیشتر از نیمساعت آنجا میماندی بخارپز میش, ...ادامه مطلب
فصل دوم/ بخش سوم/ پایانی آفریقا ماسک وقتی حدودا ده ساله بود برای اولین بار یک کامپیوتر در مرکز خرید Sandton ژوهانسبورگ دید. او گفت: “آنجا یک فروشگاه لوازم الکترونیک بود که معمولا محصولات صوتی با کیفیت میفروخت؛ اما بعدها، بخشی از آن را به فروش کامپیوتر اختصاص دادند.” او به شدت هیجانزده شده بود (حسی شبیه به اوه خدای من). بوسیله این دستگاه میشد برای انجام کارهای آدم برنامهنویسی کرد. ماسک گفت: “من باید یکی از آنها میداشتم و به پدرم اصرار کردم آن را بخرد.” او خیلی زود صاحب یک کومودور VIS-20 شد؛ دستگاه خانگی پرطرفداری که سال ۱۹۸۰ به فروش میرفت. کامپیوتر ایلان با ۵ کیلوبایت حافظه و یک کتاب آموزش زبان برنامهنویسی بیسیک به دستاش رسید. ماسک گفت: “شش ماه طول میکشید تا تمام مطالب آموزشی کتاب را یاد بگیری؛ اما من مثل خوره به جاناش افتادم و سه شبانه روز نخوابیدم تا تماماش کردم. آن فوقالعادهترین چیزی بود که تا آن زمان دیده بودم.” پدر ماسک، علیرغم مهندس بودناش کمی مثل لودیتها رفتار میکرد و نسبت به این دستگاه هم بیتفاوت بود. ایلان تعریف میکرد که: “او گفت این دستگاه فقط برای بازی است و نمیتوانی با آن کارهای واقعی و مهندسی انجام بدهی و من هم فقط گفته بودم حالا هرچی!” ایلان، همانطور که مشغول کتاب خواندن یا کار کردن با کامپیوترش بود، گاهی برای ماجراجویی با کیمبال و پسرخالههایاش (پسرهای Kaye) راس، لیندون و پیتر رایو، گروه تشکیل میداد و به آنها خط میداد. یکسال برای عیدپاک تخم مرغ رنگ کردند و در محلهشان خانه به خانه برای فروش آنها رفتند. تزیین تخممرغها خوب نبود؛ اما پسرها محصولاتشان را با قیمتی چند برابر به همسایههای پولدارشان میفروختند. همچنین ایلان آنها را مدیریت کرد تا موشک و ترقه برای آتش بازی بسازند. در آفریقای جنوبی لوازم ساخت موشک پیدا نمیشد؛ برای همین ایلان در خانه مواد شیمیایی لازم را باهم ترکیب و در قوطی میریخت و موشک و ترقه میساخت. ایلان گفت: “اینکه میتوانی چندین مواد را برای انفجار باهم ترکیب کنی بسیار جالب است. گوگرد، نیترات پتاسیم و زغال چوب، مواد اولیه برای ساخت باروت هستند و اگر به این ترکیب یک اسید و یک باز قوی اضافه کنی، انرژی زیادی آزاد میکند. کلر گرانول با روغن ترمز ترکیبی فوقالعاده میشود. من خیلی خوش شانسام که هنوز تمام ا, ...ادامه مطلب
فصل دوم/ بخش دوم آفریقا ایلان نمونهی بارز یک کودک کنجکاو و با انرژی بود. او مسایل را خیلی زود یاد میگرفت و مِی، مثل همهی مادرها، پسرش را نابغه و باهوش قلمداد میکرد. او تعریف میکند: “ایلان زودتر از بچههای دیگر مسایل را میفهمید.” مساله اینجا بود که گاهی بنظر میآمد ماسک در دنیای دیگریست. وقتی آن نگاه بخصوص و جدی در چشماناش بود، دیگران با او حرف میزدند اما انگار نه انگار. چندین بار این موضوع پیش آمد تا جایی که والدین ایلان و دکترها گمان کردند که او ناشنواست. مِی میگوید: “گاهی او اصلا صدای شما را نمیشنید.”دکترها آزمایشهایی روی ایلان انجام دادند و تصمیم گرفتند غده آدنوئید او را بردارند؛ این کار در کودکان باعث بهبود شنوایی میشود. مِی اضافه کرد: “البته این کار هیچ تاثیری نداشت.” این حالت ماسک بیشتر به حالت ذهنی او مربوط بود تا سیستم شنواییاش. مِی گفت: “او هنوز هم این کار را میکند. اما من او را بهحال خودش میگذارم؛ چون میدانم که در حال طراحی یک موشک جدید یا همچون چیزیست.” بچههای دیگر به این حالتهای رویاطور عکسالعمل نشان نمیدادند. شما میتوانید سر او فریاد بکشید یا کنارش بالا و پایین بپرید اما او حتی متوجه شما نمیشود. او به رویا دیدن ادامه میدهد و اطرافیاناش ممکن است فکر کنند که او بیادب یا عجیبغریب است. می ادامه میدهد : “من همیشه فکر میکردم ماسک کمی متفاوت است. اما این موضوع او را نسبت به خواهر و برادرش برتر و عزیزتر نمیکرد.” برای ماسک، این لحظههای تفکر بسیار خاص و فوقالعاده بود. در سن پنج یا شش سالگی راهی پیدا کرده بود تا دنیای اطرافاش را مسدود کند و تمام حواساش را صرف یک کار کند. او در ذهناش تصاویری را با چنان جزییاتی میدید که این روزها ما با محصولات نرمافزاری میتوانیم ببینیم. ماسک در این باره گفت: “ظاهرا بخشی از مغز که مسوول پردازشهای بصری است (بخشی که برای پردازش تصاویر کاربرد دارد مثل چشمهایام عمل میکند) و افکارم را پردازش میکند. البته این روزها کمتر میتوانم این کار را انجام بدهم؛ چرا که خیلی مسایل هستند که باید بهشان توجه کنم. اما به عنوان یک کودک، این اتفاق خیلی پیش میآمد.” کامپیوترها کارهای سخت را بین دو تراشه تقسیم میکنند. تراشههای گرافیکی تصاویری که از یک برنامهی تلویزیونی یا بازی ویدیویی میآیند را پردازش می, ...ادامه مطلب