فصل پنجم/ بخش سوم
رییس مافیای پیپال
این مسابقه برای برنده شدن در پرداختهای اینترنتی، فرصتی به ماسک داد تا اخلاق کاری و سرعت در فکر کردناش را نشان بدهد. او مدام در حال برنامهریزی بود تا برای مزیت حضور پیپل در سایتهای حراجی مثل eBay راهکار پیدا کند و کارمندان X.com را به شدت تحت فشار میگذاشت تا تاکتیکهایاش را هرچه زودتر و با تکیه بر روش آزمون و خطا عملی کنند. Ankenbrandt گفت: “او بسیار سرسخت بود. همهی ما روزی بیست ساعت کار میکردیم و او بیست و سه ساعت.”
در مارس ۲۰۰۰، X.com و Confinity بالاخره تصمیم گرفتند که دست از تلاش برای شکست دیگری بردارند و منابعشان را باهم یکی کنند. Confinity با پیپل، محصول بنظر محبوبتر را داشت؛ اما روزی ۱۰۰٫۰۰۰ دلار برای هدیه به مشتریهای جدید خرج میکرد و پساندازی برای ادامهی مسیر نداشت. در مقابل، X.com هنوز کلی پول و محصولات بانکی مدرنتر و پیشرفتهتر داشت. همین موضوع در تعیین شروط ادغام نقش تعیین کنندهای داشت و ماسک در سمت سهامدار اصلی شرکت ادغام شده، که اسماش کماکان X.com بود، باقی ماند. کمی بعد از بسته شدن قرارداد، X.com از حامیانی مثل Deutsche Bank و Goldman Sachs مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار گرفت و تعداد مشتریاناش را با کمی اغراق و مباهات بیشتر از یک میلیون نفر اعلام کرد.
هردو شرکت تلاش کردند تا فرهنگهایشان را باهم یکی کنند؛ اما چندان موفق نبودند. گروهی از کارمندان X.com مانیتور کامپیوترشان را با سیم برق به صندلی کارشان بستند و آنها را تا پایین خیابان و دفترهای Confinity هل دادند تا کنار همکاران جدیدشان کار کنند. اما بنظر میآمد که سر بعضی مسایل هیچ وقت به توافق نخواهند رسید. ماسک کماکان از برند X.com حمایت میکرد در حالی که بیشتر اعضا پیپل را ترجیح میدادند. جدلهای بیشتری بخاطر طراحی زیرساختهای فنآوری پیش آمد. تیم Comfinity با ریاست Levchin با نرمافزارهای متن باز مثل لینوکس موافق بودند؛ در حالیکه ماسک از آنجایی که دوست داشت سطح بهرهوری را بالا نگه دارد نرم افزار مرکز دادهی مایکروسافت را ترجیح میداد. این مجادلهها ممکن است بنظر دیگران احمقانه باشد، اما برای مهندسها حکم جنگهای مذهبی را داشت. برخی معتقد بودند که مایکروسافت یک امپراطوری شیطانی و قدیمی است و لینوکس نرمافزاری مدرن و مردمی. دو ماه بعد از ادغام، Theil استعفا داد و Levchin تهدید کرد که مشکلات تکنولوژی شرکت را به حال خود رها خواهد کرد.
مشکلات تکنولوژی که X.com با آن مواجه بود، زمانی به اوج خود رسید که سیستمهای محاسباتی بخاطر افزایش ناگهانی مشتریان نتوانستند به کار خود ادامه بدهند. وبسایت شرکت هفتهای یکبار خراب میشد. به بسیاری از مهندسها دستور داده شد یک سیستم جدید طراحی کنند و همین موجب سرگرم شدن پرسنل کلیدی شرکت و آسیبپذیر شدن X.com در مقابل کلاهبرداری شد. Stoppelman گفت: “ما مثل ریگ پول از دست میدادیم.” همینکه X.com مشهورتر و تراکنشهایاش گستردهتر شد، مشکلاتاش هم رو به وخامت میرفت. کلاهبرداری و تقلب بیشتر شد. دستمزد بانکها و شرکتهای کارت اعتباری هم بالاتر رفت. رقبای استارتآپی هم بیشتر شدند. X.com فاقد یک مدل کسبوکار منسجم برای جبران ضررها و سود آوری از پولی که مدیریت میکرد، بود. Roelof Botha مسوول امور مالی شرکت، که اینروزها از سرمایهگذاران برجستهی شرکت Sequoia، معتقد بود که ماسک اعضای هیات مدیره را در جریان مشکلات واقعی X.com نگذاشته است. در مواجه با این بحرانها تعداد زیادی از اعضای شرکت تصمیمات ماسک را زیر سوال بردند.
آنچه در ادامه اتفاق افتاد، یکی از شرمآورترین کودتاها در تاریخچهی طولانی مدت و مشهور کودتاهای شرمآور درهی سیلیکون بود. یک شب گروه کوچکی از کارمندان X.com در رستورانی که این روزها دیگر اثری از آن نیست، به نام Funny Alexander در پالو آلتو دور هم جمع شدند و دربارهی چگونگی بیرون کردن ماسک همفکری کردند. آنها تصمیم گرفتند که به هیات مدیره پیشنهاد کنند تا تیل به عنوان مدیر عامل به شرکت برگردد و بجای مقابله مستقیم با ماسک، این خیانتکارها تصمیم گرفتند تا کارها را پشت سر ماسک انجام بدهند.
ماسک و جاستین در ژانویهی سال ۲۰۰۰ ازدواج کرده بودند؛ اما به دلیل مشغلهی زیاد فرصت رفتن به ماه عسل را نداشتند. ۹ ماه بعد، در سپتامبر، تصمیم گرفتند کار و تفریح را با هم ادغام کنند و برای جذب سرمایه و بعد به عنوان ماه عسل به دیدن بازیهای المپیک در سیدنی بروند. شبی که هواپیمای آنها پرواز کرد، مدیران اجرایی X.com نامهی عدم اعتمادشان را برای اعضای هیات مدیره فرستادند. بعضی از افراد وفادار به ماسک احساس کرده بودند که اتفاقی در شرف وقوع است؛ اما خیلی دیر شده بود. Akenbradndt گفت: “آنشب ساعت ده و نیم به دفتر رفتم و همه آنجا بودند. باورم نمیشد. سراسیمه سعی کردم با ماسک تماس بگیرم؛ اما او سوار هواپیما بود.” تا زمانی که هواپیمای ماسک به زمین بنشیند، او را با تیل جایگزین کرده بودند.
وقتیکه ماسک بالاخره فهمید که چه اتفاقی افتاده، به سرعت سوار اولین هواپیما به مقصد پالوآلتو شد. جاستین گفت: “این واقعا هولناک بود. اما باید به ایلان بگویم بنظر من او به خوبی از پس این جریان برآمد.” برای مدت کوتاهی، ماسک تصمیم به مقابله گرفت. او هیات مدیره را تحت فشار قرار داد تا از این تصمیم صرفنظر کنند. اما وقتی متوجه شد که شرکت کاملا با این جریان موافق است و کنار آمده، ماسک آرام گرفت. ماسک گفت: “من با Moritz و چند نفر دیگر صحبت کردم. نه بهخاطر اینکه دلام میخواست مدیرعامل باشم، بلکه بیشتر در این راستا که “هی، من فکر میکنم که کارهای مهمی هست که باید انجام بدهیم و اگر من مدیرعامل نباشم، مطمئن نیستم بشود انجامشان داد.” اما بعد که با مکس و پیتر هم صحبت کردم، بنظرم آمد که آنها باعث شدند این اتفاق بیافتد. خب، منظورم این است، دنیا به آخر نرسیده بود.”
بسیاری از کارمندهایی که از ابتدای مسیر در کنار ماسک بودند تا حدودی تحت تاثیر آنچه اتفاق افتاده بود، قرار گرفتند. استاپلمن گفت: “من حسابی آشفته و عصبانی بودم. ایلان از نظر من بینظیر بود! من خیلی صریح دربارهی اینکه بنظرم این کار چقدر مزخرف بوده، صحبت کردم. اما عمیقا میدانستم که شرکت دارد کارش را بخوبی انجام میدهد. این مثل یک موشک بود و من قصد نداشتم که از آن پیاده شوم.” استاپلمن که آن زمان بیست و سه سالش بود، به اتاق کنفرانس رفت و به شدت از تیل و لوچین انتقاد کرد. “آنها گذاشتند من حسابی خودم را خالی کنم و حرفهایام را بزنم؛ همین عکسالعمل آنها یکی از دلایلی بود که باعث شد من در شرکت بمانم.” دیگران کماکان دلخور بودند. یکی از مهندسهای Zip2 و X.com گفت: “این کارشان غلط و بزدلانه بود. اگر ایلان بود، من بیشتر از شرکت حمایت میکردم.”
تا ژانویهی ۲۰۰۱ تاثیر و نفوذ ماسک در شرکت به سرعت کمرنگ شد. در همان ماه، تیل نام تجاری شرکت را از X.com به پیپال تغییر داد. ماسک به ندرت حتی کوچکترین مسایل را بدون مجازات میگذاشت. اما، طی این دوران سخت و دردناک، او بخوبی خودش را کنترل کرد. او عنوان مشاور شرکت را پذیرفت و به سرمایهگذاری در آن ادامه داد و سهاماش را به عنوان بزرگترین سهامدار پیپال بیشتر میکرد. Botha گفت: “شما از کسی در جایگاه ایلان توقع دارید که دلخور و انتقامجو باشد؛ اما او نبود. او از پیتر حمایت کرد. او یک شاهزادهی تمام عیار بود.”
در نهایت چند ماه بعدی، برای آیندهی ماسک کلیدی بودند. خوشگذرانی در دنیای داتکام به سرعت به پایان رسید و مردم سعی کردند هرطور شده پولهایشان را نقد کنند. وقتی مدیران اجرایی eBay سعی کردند برای خرید پیپال با آنها وارد مذاکره بشوند، گرایش مردم برای فروش و فروش بیشتر شده بود. در عین حال، ماسک و موریتس هیات مدیره را مجبور کردند که اعداد پیشنهادی را رد کنند و برای پول بیشتر، چانهزنی کنند. درآمد سالیانهی پیپال ۲۴۰ میلیون دلار بود و بنظر میرسید که میتواند مثل یک شرکت مستقل عمل کند و وارد بورس عمومی شود. اصرار و پافشاری ماسک و موریتس نتیجه داد. در جولای ۲۰۰۲، eBay پیشنهاد ۱٫۵ میلیارد دلاری خود را به پیپال ارایه داد و ماسک و بقیهی اعضای هیات مدیره، آن را قبول کردند. ماسک حدود ۲۵۰ میلیون دلار (یا بعد از کسر مالیات۱۸۰ میلیون دلار) از معامله با eBay نصیباش شد که برای به واقعیت پیوستن چیزی که بزرگترین رویایاش بود، کافی بهنظر میرسید.
ماجرای پیپال برای ماسک کولهباری از حوادث بود. در دوران پس از این معامله، شهرت و اعتبارش به عنوان رهبر زیر سوال رفت و رسانهها برای اولین بار به شدت برعلیه او موضع گرفتند. Eric Jacson یکی از کارمندان سابق Confinity در سال ۲۰۰۴ کتابی به عنوان «جنگهای پیپال: مبارزه با eBay، رسانهها، مافیا، و همهی کرهی زمین» نوشت و ماجرای پرآشوب پیپل را تعریف کرد. در این کتاب از ماسک فردی خودشیفته، نادان و کلهشق که تمام تصمیماتاش اشتباه است، ساخته بود و تیل و لوچین را قهرمانهای نابغه جلوه داده بود. سایت شایعات صنعت فنآوری، Vallywag، هم به نوبهی خود برعلیه ماسک مطلب نوشت و او را مرکز حملاتاش قرار داد. انتقادات بقدری زیاد شدند که مردم از هم میپرسیدند که آیا ماسک واقعا یکی از بنیانگذاران پیپل است، یا در سایهی تیل به پول رسیده. لحن کتاب و مطالبی که در وبلاگها نوشته می شد ماسک را واداشت تا یک ایمیل ۲۲۰۰ کلمهای به منظور گفتن بیپردهی واقعیات از دید خودش، برای ولیوگ بفرستد.
در این ایمیل، او با لحن و نوشتاری راحت اجازه داد که مردم آن روی مهاجماش را هم ببینند. او جکسون را «یک چاپلوس نادان» و «کمی واردتر از یک کارآموز» توصیف کرد که از آنچه در سطوح بالای یک شرکت اتفاق میافتد، هیچ چیز نمیداند. ماسک نوشته بود: “وقتی اریک، پیتر را ستایش کند نتیجه معلوم است. پیتر تبدیل به کسی مثل مل گیبسون در فیلم شجاعدل میشود و نقش من هم چیزی بین آدم بد ذات و کم اهمیت داستان است.” سپس ماسک هفت علتی که شایستگی شریکموسس بودن در پیپال را به او میدهد، با جزییات شرح داد که شامل تاثیرش به عنوان بزرگترین سهامدار، استخدام تعداد زیادی کارمند نابغه، خلق چندین ایدهی کسبوکار موفق شرکت و دوران مدیرعاملیاش بود که شرکت از ۶۰ کارمند به چندصد کارمند رسید.
تقریبا تمام کسانی که از دوران پیپال با من مصاحبه کردند با نظرها و تحلیلهای ماسک موافق بودند. آنها گفتند وقتی جکسون در مقابل ماسک و تیم X.com شروع به تقدیر از تیم Confinity میکند، گزارشاش شبیه تخیل و فانتزی میشود. botha گفت: “بسیاری از افراد پیپال از مشکل حافظه رنج میبرند.”
اما همین آدمها به نقطهی توافق دیگری رسیده بودند و میگفتند که ماسک در موقعیتهایی مثل برند سازی، زیرساخت فنآوری و تقلب و کلاهبرداری از شرکت، عملکرد خوبی نداشته است. بوتا گفت: “بنظر من اگر ماسک شش ماه دیگر مدیرعامل باقی میماند، کاملا شرکت را از بین میبرد. اشتباهاتی که در آن دوران از ایلان سر زد ریسک کسبوکار را بیشتر کرده بود.”
ادامه دارد…
مطالب مرتبط:
دیجیکالا مگ...
ما را در سایت دیجیکالا مگ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : استخدام کار magit بازدید : 195 تاريخ : شنبه 16 مرداد 1395 ساعت: 22:25